محل تبلیغات شما

** "قربانی شدنِ توده‌یِ بشریت به سودِ بالیدنِ نوعِ تواناتری از انسان ــ این، یعنی پیشرفت"، بمانند رابطه والدین وفرزند؛ بمانند مصرف قدیم برای جدید. سخن از هزینه پیشرفت است. نیچه در این فراز خود هنوز پدیدارشناس است هر چند به صورت ضمنی وبا زیرکی قضاوت نیز کرده است. گو اینکه می گوید واقعیت چنین است، حال چه کنیم؟! می توان گفت آنگاه که واقعیت به درستی وعمیقا درک شود نتیجه مسلم، آشکار وبی نیاز از توضیح است.(جمال)

*شایسته است در فراز فوق فارغ از نگارنده آن  غور و تفحص شود. با این حال، آن به حق فیلسوف در پی آن نیست که خواننده در پی دال و مدلول کلمات باشد، بلکه او بر آن است که مفهومی را عیان کند. البته که ترجمه فوق بطور بایسته توانا نیست، ولی با وجود این جان کلام و روح فلسفه نیچه از آن قابل استخراج است . ظاهر سخن تند و خشن می نماید ولی این اضطراب اولیه با استنباط مفهوم زایش زائل و برطرف می شود. واقعیت هستی در عمق خود داستان زایش است؛ واین مهم انجام نمی پذیرد مگر اینکه دون تری (نه در معنای اخلاقی) به بهتری می انجامد. در طی این طریق، قربانی صورت می گیرد ازیرا که زایش در صمیم خود قربانی می طلبد؛ مثال پر واضح آن در رابطه والدین وفرزند نمایان است بنابراین این الفاظ نه در معنای منفی وسلبی اخلاقی بلکه در معنای سازنده آنها استفاده شده اند. هماره دیالتیک قدیم و جدید وجود داشته است به طوری که با تأسیس جدید بر آوار قدیم مسیر پیشرفت هموار می شود  و اینجاست که قدرت محقق می شد. اراده معطوف به قدرت است ولی قدرت معطوف به چیزی نیست؛ قدرت فی نفسه مطلوب است. نویسنده آگاه است که قدرت را از هر چه می توان بدست آورد لذا بر آن است تا آن را به سوی آنچه که گمان می برد صحیح است سوق دهد.  (جمال)

*با احترام به پیشه روانشناسان، آنان شایستگی کافی و وافی در نقد و تفسیر اظهارات فلاسفه را ندارند چرا که نگاه آنان مبنای منفعت گرایانه و پراگماتیستی دارد. با این حال با توجه به اینکه فروم درباره شخصیت نیچه نظر داده است وبا فرض اینکه گفته او از نظر روانشناختی صحیح باشد نتیجه منطقی آن این نیست که نظریه بسی انسان نیچه خطا است. فروم از حیث اینکه روانشناس است بدنبال صحت منطقی گزاره های فلسفی نیست بلکه بدنبال کشف شخصیت روانی انسان هاست. شایسته است این دو موضوع تفکیک شود.جمال

** "قربانی شدنِ توده‌یِ بشریت به سودِ بالیدنِ نوعِ تواناتری از انسان ــ این، یعنی پیشرفت"، بمانند رابطه والدین وفرزند؛ بمانند مصرف قدیم برای جدید. سخن از هزینه پیشرفت است. نیچه در این فراز خود هنوز پدیدارشناس است هر چند به صورت ضمنی وبا زیرکی قضاوت نیز کرده است. گو اینکه می گوید واقعیت چنین است، حال چه کنیم؟! می توان گفت آنگاه که واقعیت به درستی وعمیقا درک شود نتیجه مسلم، آشکار وبی نیاز از توضیح است.(جمال)

*شایسته است در فراز فوق فارغ از نگارنده آن  غور و تفحص شود. با این حال، آن به حق فیلسوف در پی آن نیست که خواننده در پی دال و مدلول کلمات باشد، بلکه او بر آن است که مفهومی را عیان کند. البته که ترجمه فوق بطور بایسته توانا نیست، ولی با وجود این جان کلام و روح فلسفه نیچه از آن قابل استخراج است . ظاهر سخن تند و خشن می نماید ولی این اضطراب اولیه با استنباط مفهوم زایش زائل و برطرف می شود. واقعیت هستی در عمق خود داستان زایش است؛ واین مهم انجام نمی پذیرد مگر اینکه دون تری (نه در معنای اخلاقی) به بهتری می انجامد. در طی این طریق، قربانی صورت می گیرد ازیرا که زایش در صمیم خود قربانی می طلبد؛ مثال پر واضح آن در رابطه والدین وفرزند نمایان است بنابراین این الفاظ نه در معنای منفی وسلبی اخلاقی بلکه در معنای سازنده آنها استفاده شده اند. هماره دیالتیک قدیم و جدید وجود داشته است به طوری که با تأسیس جدید بر آوار قدیم مسیر پیشرفت هموار می شود  و اینجاست که قدرت محقق می شد. اراده معطوف به قدرت است ولی قدرت معطوف به چیزی نیست؛ قدرت فی نفسه مطلوب است. نویسنده آگاه است که قدرت را از هر چه می توان بدست آورد لذا بر آن است تا آن را به سوی آنچه که گمان می برد صحیح است سوق دهد.  (جمال)

*با احترام به پیشه روانشناسان، آنان شایستگی کافی و وافی در نقد و تفسیر اظهارات فلاسفه را ندارند چرا که نگاه آنان مبنای منفعت گرایانه و پراگماتیستی دارد. با این حال با توجه به اینکه فروم درباره شخصیت نیچه نظر داده است وبا فرض اینکه گفته او از نظر روانشناختی صحیح باشد نتیجه منطقی آن این نیست که نظریه بسی انسان نیچه خطا است. فروم از حیث اینکه روانشناس است بدنبال صحت منطقی گزاره های فلسفی نیست بلکه بدنبال کشف شخصیت روانی انسان هاست. شایسته است این دو موضوع تفکیک شود.جمال

 

*قطعا فلسفه هر فیلسوفی متأثر از تأثیرات شخصی و محیطی اوست چه بسا مبالغه آمیز نباشد که بگوییم پتانسیل ژنتیکی برخی افکار را هم داشته باشد، کسی از این موضوع مستثنی نیست ولی سرانجام خروجی این فعل وانفعالات نفسانی وفکری یک گزاره فلسفی است که یا ریاضی و مجرد وسابژکتیو است ومنطق درونی دارد ویا ابژکتیو وکشفی است و با واقعیت یا ابژه انطباق دارد. جان ناش نابغه ریاضی هم رابطه آماری خود را مدیون جرقه ای است که در رابطه با جنس مخالف برای او پیش آمد. البته این مساله در موضوعات فلسفی یا روانشناختی و اجتماعی بیشتر پیش می آید. وانگهی انسان در بررسی و کشف وحل کمبودهای شخصی خود ممکن است به دستاوردهای بزرگی نائل شود، همواره هم چنین بوده است، احساس نقصان یا کمبود محرک اصلی افکار بزرگ بوده است، حتی اگر وجود مشکلی روحی خاصی را در نیچه بپذیریم آیا می توان گفت که نظریه او در شأن انسان خطا است؟! اگر نظر فروم را به صورت یک گزاره منطقی ذیل مجددا صورت بندی کنیم : نظریه بسی انسان نیچه نتیجه ضعف شخصیتی اوست بنابر این نظریه خطا است؛ آیا چنین نگاهی منطقی است؟! در بررسی منطقی بایستی نظریه بسی انسان نیچه فارغ از نظریه پرداز آن مورد بررسی قرار گیرد. حال ممکن است به صحت وسقم آن پی ببرید نتیجه مهم نیست، مهم متدولوژی بررسی قضایا است که چقدر بررسی موضوعی است. اگر در صدد بررسی این نکته باشیم که نیچه این نظریه را تحت تاثیر چه عواملی ایراد داشته است در اینجا دخیل کردن مسایل روانی قطعا بجاست ولی این موضوعی دیگر است.جمال

* یافتن ریشه روانی اندیشه ای معادل صحت و سقم خود آن اندیشه نیست. قطعا نیچه چون در ارتباط با زن بوده در مورد آن مثل هر انسان عام وخاص دیگری نظر داده است واین نظر ممکن است نشأت گرفته از موفقیت ها و ناکامی های شخصی او در ارتباط با زن باشد . این فقط یک مسآله تقریری است . او به نظری در رابطه با زن رسیده است ، حال اینکه این نظر از منظر من که یک ناظر خارجی هستم یا صحیح است یا خطا، ارتباطی با روان نیچه ندارد. ممکن است نیچه به خاطر ناکامی نظرداده باشد که "زن موجودی نیرنگ باز است"، اینکه این گزاره صحیح است یا خطا ربطی به نیچه ندارد، و با وجود آن پیش زمینه منفی نیچه از قضا این گزاره از نظر تحلیل منطقی ویا آماری صحیح باشد. آگاهی از تاریخ یک اندیشه به معنای دریافتن صحت و سقم آن نیست. خود نیچه نیز قطعا وابتدا به ساکن به صحت وسقم گزاره ها پی برده و سپس به علل روانی آنها در تاریخ پرداخته است. او خبط متافیزیک غربی رو ابتداءا دریافته سپس به مچ گیری بانیان آن در تاریخ پرداخته است.جمال

*بگذارید این مثال شما را در  گزاره  منطقی ساده تری مجددا صورتبندی کنیم تا بفهمیم نتیجه ای که شما توقع آن را دارید چه خواهد بود.

من امنیت روانی ندارم برای همین بدنبال خدا هستم، بنابر این جستجوی من واهی است و همچنین خداوند وجود ندارد.

این گزاره حائز دو نتیجه است ودر تحلیل آن دو ؛

 آیا می توان تصدیق کرد که کسی که امنیت روانی ندارد نباید به جستجوی خدا بپردازد.

آیا می توان تصدیق کرد و گفت برخی از روی احساس نا امنی روانی در جستجو خدا هستند بنابر این خدا وجود ندارد.

ملاحظه می فرمایید که در دو سوال فوق مقدمه ها اام آور نتیجه ها نیستند. توضیح بیشتر اینکه، به هر حال هر کس با دلیلی روانی یا احساسی با مساله ای  مواجه می شود و در جستجوی پاسخ آن بر می آید؛ نمی توان گفت که شما نباید به آن بپردازید و باید آن را در جای دیگری بجویید، اگر هم چنین ادعایی دارید باید جایگزینی پیشنهاد کنید. اگر کسی احساس ترس کند و در جستجوی خدا دریابد که امکان وجود آن از نظر منطقی محال است قطعا خدا را انکار خواهد کرد ولی باز ممکن است ترس او همچنان استمرار پیدا کند وبه دنبال پناه دیگری بگردد.   

قربانی شدنِ توده‌یِ بشریت به سودِ بالیدنِ نوعِ تواناتری از انسان

قانون ملل- جان رالز- مترجم: مرتضی بحرانی و محمد فرجیان-نشر پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی-1389

تاریخ، فرهنگ وهنر ترکمان- اسدالله معطوفی –جلد دوم–انجمن آثار و مفاخر فرهنگی -1383

نیچه ,اینکه ,انسان ,منطقی ,قدرت ,روانی ,می توان ,است که ,در معنای ,ممکن است ,با این ,شدنِ توده‌یِ بشریت ,تفسیر اظهارات فلاسفه ,مسیر پیشرفت هموار ,آنان مبنای منفعت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها